در حالیکه نتایج انتخابات اخیر در ایالات متحده هنوز معلق است، رهبران جمهوری اسلامی پیروزی جو بایدن را تثبیت شده میدانند. بر این اساس است که نبرد قدرت در دستگاه حکومتی در تهران، وارد مرحله تازهای میشود. تا حتی چند ماه پیش، یعنی پیش از آنکه بحران ناشی از ویروس کرونا محاسبات سیاسی در سطح جهانی را برهم بزند، رهبران تهران مطمئن بودند که دونالد ترامپ برای چهار سال دیگر در کاخ سفید باقی خواهد ماند. بدینسان، سیاست فرابردی جمهوری اسلامی با محاسبه رویارویی ایالات متحده و برای دکترین «مقاومت» همراه با کوشش برای جلب حمایت روسیه و جمهوری خلق چین، شکل میگرفت.
پیروزی احتمالی بایدن، این محاسبات را بر هم خواهد زد. نخستین تغییر را در رفتار و کردار گروههای به اصطلاح «اصلاحطلب» میتوان دید. این گروهها که تا چند ماه پیش خود را برای دورانی تازه از دوری از قدرت آماده میکردند، اکنون جان تازهای گرفتهاند. امید آنها این است که پرزیدنت بایدن، با احیای سیاست باراک اوباما در قبال جمهوری اسلامی، به جناح خواستار مماشات با واشنگتن در تهران فرصت دهد تا با بهبود سریع هر چند محدود در اوضاع اقتصادی ایران به «اصلاحطلبان» امکان دهد که جای خود را در ضیافت خود در تهران حفظ کند.
پیش از انتخابات اخیر آمریکا، فرض بسیاری از ناظران بر این بود که جمهوری اسلامی، شاید برای نخستینبار در عمر ۴۲ ساله خود، به سوی یکدست شدن قدرت حاکمه حرکت میکند. بر اساس این فرض، فرمان آیتالله علی خامنهای، رهبر رژیم برای تشکیل یک حکومت «حزباللهی واقعی» معماری آینده حکومت خمینیگرا را ترسیم میکرد. در محافل سیاسی تهران و در میان هواداران خمینیگرایی در غرب، سخن از انتخاب یک نظامی به عنوان رئیس جمهور اسلامی رایج بود. سال گذشته، گروهی از خمینیگرایان مقیم آمریکا و اروپا حتی سخن از ریاست جمهوری سرلشکر قاسم سلیمانی را به بیان آوردند. البته قتل قاسم سلیمانی، این صحبتها را تا حدی خاموش کرد. با این حال سخن از قرار گرفتن یک کلاهنظامی، به جای یک عمامه در سمت ریاست جمهوری کاملا خاموش نشده است.
سردار اسماعیل کوثری، یکی از فرماندهان برجسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، میگوید: «عدهای میخواهند مردم را از نظامیان بترسانند. اما سپاه میتواند بر اوضاع کشور سر و سامان بدهد.»
سردار غلامرضا سلیمانی، فرمانده بسیج مستضعفان نیز مدعی است که نظامیان ستون فقرات «مقاومت» علیه «استکبار جهانی» را تشکیل میدهند و بدینسان میتوانند رهبری رژیم را بر عهده گیرند.
هواداران «کلاهنظامی» به جای «عمامه»، در میان روشنفکران اسلامی، گاه حتی با ظاهری از مخالفت با رژیم نیز وجود دارند. این هواداران را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول کسانی هستند که فکر میکنند تغییر در ایران بدون کنار گذاشتن روحانیون، ممکن نخواهد بود و تنها نیرویی که در حال حاضر میتواند روحانیون را از دولت و سیاست بیرون براند، نظامیان هستند. بر اساس این فرض، ایران میتواند از تجربیات دیگر کشورها درس بگیرد. در کره جنوبی، نظامیان به رهبری ژنرال پارک چونگ هی، توانستند فئودالهای مسلط بر حکومت را کنار بزنند و کشور را اندک اندک در مسیر دموکراسی و توسعه اقتصادی قرار دهند. در شیلی نظامیان به رهبری ژنرال آگوستو پینوشه، با سرکوب نیروهای آشوبگر چپ، کشور را به ثبات و توسعه اقتصادی رساندند و ثبات و توسعه اقتصادی سرانجام به دموکراسی انجامید.
در کشور غنا، غرب آفریقا کودتای نظامی به رهبری سرهنگ جری راولینگ راه را برای پایان دیکتاتوری و حرکت به سوی دموکراسی باز کرد. نیجریه، باز هم در آفریقای غربی، تجربهای مشابه به رهبری ژنرال یعقوب گوون و محمد بحاری داشت. در سطحی دیگر، کودتای ژنرال شارل دوگل در فرانسه، در ۱۹۵۸ میلادی، کشور را از بحران دائمی ناشی از بیکفایتی جمهوری چهارم نجات داد و در راه بازسازی سیاست و اقتصاد هدایت کرد. در ایران خودمان نیز روی کار آمدن رضا خان پهلوی (بعد از رضا شاه) نمونهای از نجات یک کشتی توفان زده بهوسیله یک رهبر نظامی بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دومین گروه از هواداران «کلاهنظامی» به جای «عمامه» کسانی هستند که در پی راهی برای جلوگیری از تغییر رژیم میگردند. آنان نه دموکراسی میخواهند، نه توسعه اقتصادی. هدف آنها ادامه «مقاومت» علیه «استکبار جهانی» است. حتی اگر حرکت در آن جهت به معنای فقر اقتصادی، اختناق سیاسی و انزوای دیپلماتیک باشد. این گروه میپندارد که تنها نظامیان میتوانند مانع از آن شوند که «نفوذیها» یعنی عواملی که از داخل رژیم خواستار تعامل با «شیطان بزرگ» هستند، به کمک آمریکا، این بار به رهبری بایدن، جمهوری اسلامی را به به صورت یکی از اقمار آمریکا درآورند. خبرگزاری فارس که متعلق به سپاه پاسداران است، در تحلیلی که این هفته منتشر کرد مدعی شد که بایدن میخواهد یک اصلاحطلب، احیانا محمدجواد ظریف، وزیر خارجه اسلامی را به ریاست جمهوری برساند. دیگر صداها در همین گروه برای تبلیغ این ادعا که فقط نظامیان از فساد گسترده دور ماندهاند، یک حکومت نظامی را برای پیشگیری از مرگ رژیم بر اثر قانقاریای فساد شنیده میشوند.
در محافل سیاسی تهران، سناریوهای گوناگون درباره یک دولت «کلاهنظامی» بهسر، مطرح میشود. در یک سناریو، جمهوری اسلامی الگوی برمه (میانمار) را برخواهد گزید. نظامیان میانمار، که زیر پرچم «سوسیالیسم بودائی» به میدان آمدهاند، با قرار دادن یک چهره غیرنظامی، آنگ سانگ سوچی، برنده جایزه نوبل، زیر نورافکنها، توانستند قدرت خود را حفظ کنند و در عینحال نظر بینالمللی را نسبت به رژیم خونخوار و فاسد خود، بهتر سازند. در جمهوری اسلامی نیز میتوان یک چهره به ظاهر «حقوق بشری»، حتی یک زن را در صف اول قرار داد. در حالیکه چکمهپوشان نخهای این عروسک را در کنترل دارند.
«حفظ رژیم به هر قیمت» در میان اقلیتی که در ایران هنوز بر سر کار است، طرفداران بسیار دارد. بهزاد نبوی، معاون پیشین نخست وزیر اسلامی میگوید: « اگر انتخاب بین آزادی و استقلال باشد، من استقلال را انتخاب میکنم.» داوری اردکانی، فیلسوف رسمی رژیم، بارها گفته است که ایران میتواند فقیر بماند اما سربلند باشد. خود آقای خامنهای بارها تاکید کرده است که جمهوری اسلامی به هیچوجه نمیتواند و نباید یک رژیم عادی باشد؛ رژیمی که دنبال برنامههای عادی است، مانند توسعه اقتصادی، دادوستد بینالمللی، آزادیهای فردی و اجتماعی. آیتالله روحالله خمینی، پایهگذار مکتب خمینیگرایی، بارها گفته است که هدف نهضت او، رساندن ایران به سطح کشورهای صنعتی و دموکراتیک غرب نیست و نباید باشد. تکیه او مانند آقای خامنهای همواره به نیروهای مسلح بود.
هواداران راهحل نظامی با هر گرایش، یک ادعای دیگر نیز دارند. استقرار یک حکومت نظامی حزباللهی با یکپارچه شدن رژیم، راه را برای توطئه گران خارجی بویژه آمریکایی مسدود خواهد کرد.
آنان معتقدند ایالات متحده، همراه با متحدان اروپاییاش، همواره کوشیدهاند تا با کشاندن جمهوری اسلامی به بازی بینالمللی، فاتحه انقلاب خمینیگرا را بخوانند و ایران را به صورت یک کشور عادی درآورند. بر اساس این ادعا حمایت آمریکا از دولت موقت، به رهبری مهدی بازرگان، در همین مسیر بود. پس از آن واشنگتن با برقراری تماسهایی سری با میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت، و سپس با علی اکبر هاشمی رفسنجانی، در دوران ریاست مجلس شورای اسلامی، کوشید تا هویت انقلابی رژیم را کمرنگ کند. حمایت اروپائیان و سپس دولت پرزیدنت بیل کلینتون، از دولت حجت الاسلام محمد خاتمی نیز، همان هدف را دنبال میکرد.
پرسشی که اکنون مطرح است این است: آیا بحث بر سر انتخاب میان «کلاهنظامی» و «عمامه»، یا قرار دادن چکمهپوشان به جای نعلین به پاها (به گفته مرحوم خمینی) دیر نشده است؟
پاسخ یک «آری» محتاطانه است. جمهوری اسلامی و نهضت خمینیگرا به طور کلی، احتمالا توانایی لازم برای یک «آغازنو» را از دست داده است. ایالات متحده حتی اگر بخواهد، دیگر نمی تواند حتی با تزریق پول و آبرو، یک رژیم ورشکسته و بی آبرو را نجات دهد.
روزنامه کیهان، بازتاب نظرات آقای خامنه ای، از «جو بایدن ملعون» سخن میگوید و در همان حال او را تهدیدی برای کل نظام اسلامی میداند.
سناریوی «چکمه» به جای «نعلین» دو شکل دیگر نیز دارد. نخست با حذف سلیمانی، هیچ یک از ۱۰ یا ۱۲ نظامی برجسته رژیم نمیتوانند خود را به عنوان «قهرمان امت» در بازار عرضه کنند. سلیمانی مرحوم هیچ دستاورد نظامی قابل توجهی نداشت. اما با بهرهگیری از نبوغ ذاتیاش برای خودنمایی و تبلیغات، موفق شد تصویری جذاب را به پیروان مکتب خمینی عرضه کند. بعضی خمینیگرایان حتی از او به عنوان «سردار عارف» یاد کردند زیرا او در نبض سخنرانیهایش گاه گاه از شاعران صوفی مشرب، نقل قول میکرد. سرداران باقیمانده نیز کوچکترین دستاورد نظامی عرضه نمیکنند و در عین حال فاقد نبوغ خودنمایی و تبلیغ نیز هستند. آنها بوروکراتهاییاند که اونیفرم به تن دارند و عمر خود را پشت میزهای دولتی یا شرکتهای زیر کنترل سپاه، گذراندهاند. هیچیک از آنها شبیه پارک چونگ هی، پینوشه، راولینگ و گوون نیستند چه رسد به شارل دوگل.
روزنامه کیهان مینویسد: اگر چیزی بین ۴۰ تا ۶۰ میلیارد دلار در سال به ما برسد، رژیم حفظ خواهد شد.
البته بایدن در صورت رسیدن به کاخ سفید، میتواند راه رسیدن به آن ارقام را برای جمهوری اسلامی باز کند. در آن صورت بحث «کلاهنظامی» یا «عمامه» بیمعنا خواهد شد. اگر رژیم بماند، هرگز نخواهد توانست سیاستهای کلان خود را به سود آمریکا، چه رسد به سود ملت ایران تغییر دهد. نیش کژدم نه از ره کین است.